مرگ دختر توسط پدر

مرگ دختر توسط پدر: واکاوی پدیده ای تلخ، از ریشه ها تا راهکارهای پیشگیری و پیامدهای قانونی

مرگ دختر توسط پدر، یکی از دلخراش ترین و پیچیده ترین اشکال خشونت خانگی و فرزندکشی است که فاجعه ای عمیق در قلب خانواده و جامعه رقم می زند. این پدیده، ابعاد گسترده ای از آسیب های روان شناختی، خانوادگی، اجتماعی و حقوقی را در بر می گیرد. تحلیل جامع این رویداد تلخ، نیازمند درک عمیق علل ریشه ای و پیامدهای آن است.

تعریف فرزندکشی و انواع آن با تمرکز بر دخترکشی

پدیده فرزندکشی (Filicide) به قتل عمدی فرزند توسط والدین اطلاق می شود و از منظر جرم شناسی و روان شناسی، یکی از شدیدترین و ناراحت کننده ترین انواع جنایت محسوب می گردد. این عمل، بنیان مقدس خانواده را که مهم ترین نهاد اجتماعی برای حمایت و پرورش فرزندان است، به چالش می کشد.

فرزندکشی را می توان بر اساس انگیزه ها و شرایط وقوع، به دسته بندی های مختلفی تقسیم کرد:

  • فرزندکشی دلسوزانه: این نوع فرزندکشی معمولاً زمانی اتفاق می افتد که والدین بر این باورند که فرزندشان از رنج غیرقابل تحملی رنج می برد و مرگ او را راهی برای پایان دادن به این رنج می دانند. (مثلاً در موارد بیماری های لاعلاج یا معلولیت های شدید).
  • فرزندکشی جنون آمیز: در این حالت، والدین ممکن است تحت تأثیر اختلالات روانی حاد مانند سایکوز، افسردگی شدید پس از زایمان یا توهمات شدید قرار داشته باشند و توانایی تشخیص واقعیت را از دست داده باشند.
  • فرزندکشی انتقامی: هدف از این نوع قتل، انتقام جویی از همسر یا شریک زندگی است. پدر یا مادر با کشتن فرزند، سعی در آسیب رساندن عمیق به طرف مقابل دارند.
  • فرزندکشی ناموسی: این نوع فرزندکشی، به ویژه <،در جوامع سنتی و مردسالار شیوع دارد و با انگیزه هایی چون حفظ آبرو، شرف یا غیرت خانوادگی انجام می شود. در این موارد، پدر (یا مردان دیگر خانواده) بر اساس باورهای غلط، تصور می کنند که رفتار یا انتخاب های دختر، به <،ناموس خانواده لطمه وارد کرده است و برای «پاک کردن» این لکه ننگ، دست به قتل می زند.
  • فرزندکشی ناشی از سوء رفتار شدید: این نوع قتل ممکن است نتیجه نهایی سال ها خشونت، غفلت یا سوء استفاده فیزیکی شدید از فرزند باشد که در نهایت به مرگ او منجر می شود.

در میان این دسته بندی ها، «دخترکشی توسط پدر» اغلب با انگیزه های ناموسی، کنترل گری افراطی، و یا اختلالات روانی و سوءمصرف مواد در هم تنیده است. ویژگی خاص دخترکشی توسط پدر، نادیده گرفتن کامل حقوق و آزادی های فردی دختر و اعمال شدیدترین شکل از مالکیت و کنترل است. این نوع خشونت ریشه دار، نه تنها جان قربانی را می گیرد، بلکه زخم عمیقی بر پیکره جامعه و سلامت روان بازماندگان وارد می کند.

علل و عوامل ریشه ای: چرا پدر قاتل می شود؟

پدیده مرگ دختر توسط پدر، هرگز تک عاملی نیست و مجموعه ای پیچیده از عوامل روان شناختی، خانوادگی، اجتماعی و فرهنگی در وقوع آن نقش دارند. شناخت این ریشه ها، گام نخست برای پیشگیری از این فجایع است.

عوامل روان شناختی و فردی پدر

در بسیاری از موارد، ریشه خشونت های منجر به فرزندکشی، به سلامت روان پدر بازمی گردد:

  • اختلالات روانی حاد: پدر ممکن است دچار اختلالات روانی شدیدی مانند سایکوز (روان پریشی)، افسردگی عمیق، اختلال دوقطبی، یا اختلالات شخصیتی (مانند اختلال شخصیت مرزی یا ضد اجتماعی) باشد. این اختلالات می توانند منجر به از دست دادن کنترل بر رفتار، توهم، هذیان، یا ناتوانی در همدلی شوند.
  • سوءمصرف مواد مخدر و الکل: مصرف مواد مخدر و الکل نه تنها قدرت قضاوت را مختل می کند، بلکه می تواند آستانه تحمل را به شدت پایین آورده و به بروز رفتارهای پرخاشگرانه و کنترل نشده منجر شود. در چنین شرایطی، کوچک ترین اختلاف می تواند به فاجعه ای جبران ناپذیر تبدیل شود.
  • ناتوانی در مدیریت خشم و استرس: برخی پدران مهارت های لازم برای مدیریت خشم، حل مسئله و کنترل استرس را ندارند. در مواجهه با فشارهای زندگی یا اختلافات خانوادگی، به جای یافتن راه حل های سازنده، به خشونت متوسل می شوند.
  • باورهای سنتی و غلط درباره «ناموس» و «مالکیت»: در برخی جوامع، برداشت های سنتی و نادرست از «ناموس» و «غیرت»، به مردان حس مالکیت بر زنان و فرزندان را القا می کند. این باور که «آبروی خانواده» به رفتار و حیثیت زنانه فرزندان گره خورده است، می تواند در شرایطی خاص به توجیهی برای کنترل افراطی و در نهایت خشونت منجر به <،دخترکشی تبدیل شود.

عوامل خانوادگی و ارتباطی

محیط و پویایی های خانواده نیز نقش مهمی در شکل گیری بستر این خشونت ها دارند:

  • تاریخچه خشونت و الگوهای رفتاری ناکارآمد: خانواده هایی که خود تاریخچه ای از خشونت (اعم از فیزیکی، کلامی یا روانی) دارند، بیشتر در معرض تکرار این الگوها قرار می گیرند. فرزندانی که در چنین محیطی رشد می کنند، ممکن است خود به عامل خشونت تبدیل شوند یا قربانی آن باشند.
  • اختلافات شدید زناشویی یا مشکلات مربوط به ازدواج های ناموفق فرزند: تنش های عمیق بین والدین، طلاق، یا مشکلات ناشی از ازدواج های ناموفق یا روابط خارج از عرف فرزند، می تواند به فشار روانی مضاعف بر پدر منجر شود. این فشارها گاهی اوقات به صورت خشونت علیه فرزندان بروز پیدا می کند.
  • فشارهای شدید اجتماعی و اقتصادی بر خانواده: بیکاری، فقر، مشکلات مسکن و دیگر فشارهای اقتصادی و اجتماعی، می توانند محیط خانواده را به شدت متشنج کرده و زمینه را برای بروز خشم و خشونت فراهم آورند.
  • نبود حمایت عاطفی و فضای گفت وگو: در خانواده هایی که فقدان ارتباط مؤثر، همدلی و حمایت عاطفی وجود دارد، افراد نمی توانند مشکلات خود را به صورت سازنده مطرح کنند. این فقدان، منجر به انباشت خشم و سوءتفاهم می شود.

عوامل اجتماعی و فرهنگی

ابعاد کلان تر جامعه نیز در تشدید یا تعدیل این پدیده مؤثر هستند:

  • فرهنگ مردسالارانه و برداشت های نادرست از «غیرت»: در بسیاری از جوامع، هنجارهای مردسالارانه به مردان اجازه می دهد تا بر زنان و دختران کنترل مطلق داشته باشند. مفهوم <،غیرت، که باید به معنای مسئولیت پذیری و حمایت باشد، گاهی اوقات به توجیهی برای کنترل، محدودیت و خشونت تبدیل می شود.
  • خلاءها یا ضعف های قانونی در حمایت از قربانیان خشونت خانگی: ضعف های قانونی، به ویژه در زمینه <،قوانین فرزندکشی و عدم حمایت کافی از قربانیان خشونت خانگی، می تواند به عاملی برای جسارت بیشتر مرتکبین تبدیل شود. ماده 301 قانون مجازات اسلامی ایران که پدر را از قصاص در قتل فرزند معاف می دارد، از جمله این موارد است که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.
  • کمبود یا عدم دسترسی به خدمات مشاوره و روان درمانی: نبود زیرساخت های لازم برای دسترسی آسان و ارزان قیمت به خدمات مشاوره روان شناختی و مددکاری اجتماعی، فرصت مداخله زودهنگام و پیشگیری از بحران ها را از بین می برد.
  • تأثیر تابوها و سکوت جامعه در برابر خشونت های پنهان: سکوت و عدم گزارش خشونت های خانگی، ناشی از تابوهای اجتماعی، ترس از آبرو یا نبود آگاهی، باعث می شود بسیاری از موارد خشونت به صورت پنهان باقی بمانند و فرصت مداخله نهادهای حمایتی از دست برود.

قتل دختر توسط پدر، نشانه ای از یک بیماری عمیق اجتماعی است که ریشه هایی در ساختارهای فرهنگی، نقص های قانونی و بحران های روان شناختی دارد. پرداختن به این پدیده نیازمند رویکردی چندبعدی و جامع است که تمامی این عوامل را در بر گیرد.

پیامدهای فاجعه بار: زخم هایی بر جان جامعه

قتل دختر توسط پدر، فراتر از یک رویداد جنایی، فاجعه ای است که پیامدهای مخرب و بلندمدتی بر سطوح فردی، خانوادگی و اجتماعی دارد.

پیامدهای فردی و خانوادگی

بازماندگان این حوادث، با زخم هایی عمیق و التیام ناپذیر روبرو می شوند:

  • ضربه روحی و روانی شدید بر مادر، خواهر و برادران بازمانده: مادر، خواهران و برادران قربانی، دچار <،افسردگی شدید، اضطراب مزمن، و اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) می شوند. آن ها نه تنها داغ از دست دادن عزیزی را تجربه می کنند، بلکه با شوک ناشی از خشونت پدر و تخریب مفهوم امنیت خانه دست و پنجه نرم می کنند.
  • تخریب کامل بنیان و اعتماد خانوادگی: با وقوع چنین جنایتی، مفهوم خانواده به عنوان پناهگاه امن و منبع حمایت، به طور کامل فرو می ریزد. اعتماد در روابط خانوادگی از بین می رود و بازماندگان ممکن است تا سال ها با احساس ناامنی و بی اعتمادی به دیگران زندگی کنند.
  • احساس گناه و شرم در بازماندگان: مادر و فرزندان بازمانده ممکن است دچار احساس گناه شوند که چرا نتوانسته اند از وقوع این فاجعه جلوگیری کنند یا چرا خودشان در امان مانده اند. شرم ناشی از این حادثه، می تواند آن ها را منزوی کرده و از جستجوی کمک بازدارد.

پیامدهای اجتماعی

آثار این فاجعه به سطح خانواده محدود نمی شود و کل جامعه را تحت تأثیر قرار می دهد:

  • افزایش ناامنی و سلب اعتماد عمومی در جامعه: انتشار اخبار مربوط به <،قتل فرزند توسط پدر، حس ناامنی را در جامعه افزایش می دهد. این باور که خانه و خانواده می توانند خطرناک ترین مکان ها باشند، به سلب اعتماد عمومی نسبت به نهادهای حمایتی و حتی روابط انسانی منجر می شود.
  • تضعیف نهاد خانواده به عنوان مهم ترین رکن جامعه: نهاد خانواده سنگ بنای هر جامعه ای است. وقتی خشونت های این چنین در کانون خانواده رخ می دهد، اعتبار و جایگاه این نهاد تضعیف می شود و به سلامت روانی و اجتماعی کل جامعه آسیب می رساند.
  • ایجاد موجی از ناراحتی، بحث و مطالبه گری اجتماعی: هر بار که چنین فاجعه ای رخ می دهد، موجی از ناراحتی، خشم و بحث عمومی در شبکه های اجتماعی و رسانه ها به راه می افتد. این اتفاقات، <،آگاهی بخشی خشونت خانگی را افزایش می دهد و جامعه را به سمت مطالبه گری برای اصلاح قوانین و تقویت حمایت ها سوق می دهد.
  • تأثیر بر سلامت روان جامعه و احساس بی عدالتی: تکرار این حوادث، می تواند به صورت گسترده بر سلامت روان افراد جامعه تأثیر بگذارد، به خصوص در میان زنان و کودکان که خود را بیشتر در معرض خطر احساس می کنند. احساس بی عدالتی ناشی از عدم برخورد قاطع با عاملان چنین جنایاتی، می تواند به سرخوردگی و ناامیدی اجتماعی منجر شود.

رویکرد حقوقی و قضایی در ایران: چالش ها و ضرورت اصلاح

بررسی ابعاد حقوقی <،مرگ دختر توسط پدر در ایران، به ویژه در بستر قانون مجازات اسلامی، نشان دهنده چالش های عمیقی است که در زمینه حمایت از قربانیان خشونت خانگی وجود دارد. این چالش ها عمدتاً حول ماده ۳۰۱ قانون مجازات اسلامی و مفهوم «قتل ناموسی» شکل می گیرد.

بررسی ماده ۳۰۱ قانون مجازات اسلامی

یکی از بحث برانگیزترین مواد قانونی در ارتباط با <،فرزندکشی در ایران، ماده ۳۰۱ قانون مجازات اسلامی است. این ماده بیان می دارد:

قصاص در صورتی ثابت می شود که قاتل، پدر یا جد پدری مقتول نباشد و مقتول، فرزند یا نوه قاتل نباشد.

این ماده به صراحت، پدر و جد پدری را در صورت قتل فرزند یا نوه خود، از قصاص معاف می کند. این معافیت به دلیل جایگاه <،ولی قهری پدر و جد پدری بر فرزند است که در فقه اسلامی ریشه دارد. در چنین مواردی، مجازات به جای قصاص، تبدیل به پرداخت دیه (که غالباً توسط خود پدر یا از اموال او باید پرداخت شود) و مجازات تعزیری (حبس) می گردد که شدت آن به تشخیص قاضی بستگی دارد. حداکثر مجازات حبس نیز در این موارد معمولاً کمتر از مجازات قصاص برای سایر قتل ها است.

نقدها و چالش های حقوقی و اجتماعی:

  • نقض برابری حقوقی: این ماده از منظر فعالان حقوق زن و کودک و بسیاری از حقوقدانان، نقض آشکار اصل برابری حقوقی و حق حیات است. معافیت پدر از قصاص، به نوعی مجوز قانونی برای <،دخترکشی یا فرزندکشی تلقی می شود و از بازدارندگی لازم برخوردار نیست.
  • عدم حمایت کافی از جان قربانی: این قانون، جان فرزند را در برابر خشونت پدر، به اندازه جان سایر افراد در برابر دیگر قاتلان، محترم نمی شمارد. این امر می تواند حس ناامنی را در میان کودکان و نوجوانان آسیب پذیر افزایش دهد.
  • توجیه پنهان خشونت: برخی منتقدان معتقدند که این ماده می تواند به صورت ناخواسته به توجیه یا حداقل تخفیف خشونت های خانگی منجر به قتل دامن بزند و این پیام را به جامعه منتقل کند که قتل فرزند توسط ولی قهری، جرم کمتری است.

لایحه تأمین امنیت زنان در برابر خشونت (لایحه منع خشونت خانگی)

لایحه <،تأمین امنیت زنان در برابر خشونت، که سال هاست در مراحل تدوین و بررسی در نهادهای مختلف قانونی کشور قرار دارد، یکی از مهم ترین ابزارهای بالقوه برای پر کردن خلاءهای قانونی موجود است. این لایحه با هدف جرم انگاری انواع خشونت علیه زنان و کودکان، ارائه خدمات حمایتی و درمانی به قربانیان، و تعیین مجازات های بازدارنده برای مرتکبین تدوین شده است. تصویب و اجرای سریع تر این لایحه می تواند گامی اساسی در راستای <،پیشگیری از خشونت در خانواده و حفاظت از <،امنیت زنان و دختران باشد و تا حدی از تکرار فجایعی نظیر <،مرگ دختر توسط پدر جلوگیری کند.

این لایحه می تواند با تعریف دقیق تر انواع خشونت، تعیین مسئولیت نهادها و سازمان های مختلف در پیشگیری و مقابله، و همچنین ارائه راهکارهای حمایتی مانند پناهگاه های امن و مشاوره های فوری، یک چارچوب قانونی جامع تر برای <،حمایت از قربانیان خشونت خانگی فراهم آورد.

جایگاه «قتل ناموسی» در قانون و عرف

مفهوم «قتل ناموسی» که غالباً با انگیزه «حفظ آبرو» صورت می گیرد، در قوانین ایران به عنوان یک عنوان مستقل جرم انگاری نشده است؛ اما این انگیزه می تواند در تعیین نوع جرم (قتل عمد یا غیر عمد) و میزان مجازات تأثیرگذار باشد. در بسیاری از موارد، قضات ممکن است با توجه به شرایط خاص و انگیزه ناموسی، مجازات تعزیری کمتری را در نظر بگیرند یا حتی آن را در دسته <،جنون آنی و قتل قرار دهند که می تواند منجر به تخفیف مجازات شود.

برخورد قانون با این انگیزه خاص، یکی از نقاط ضعف سیستم قضایی در مقابله با این نوع خشونت است. تا زمانی که انگیزه ناموسی به عنوان یک عامل تشدیدکننده جرم شناخته نشود و مجازات های قاطع و بازدارنده برای آن در نظر گرفته نشود، این نوع قتل ها همچنان قربانی خواهد گرفت. جامعه به همراه نهادهای مدنی و حقوقی نیازمند فشار برای اصلاح قوانین هستند تا «ناموس» دیگر بهانه ای برای سلب حیات انسان ها نباشد.

در جدول زیر می توانیم تفاوت های کلی رویکرد قانونی در مورد فرزندکشی توسط پدر و سایر قتل ها را در ایران مشاهده کنیم:

ویژگی قتل فرزند توسط پدر (ماده 301) سایر قتل های عمد
نوع مجازات اصلی دیه و مجازات تعزیری (حبس) قصاص نفس (در صورت مطالبه اولیای دم)
ولی دم پدر ولی دم است و نمی تواند از خودش قصاص بخواهد. اولیای دم (فرزندان، والدین، همسر) می توانند قصاص یا دیه مطالبه کنند.
میزان بازدارندگی نسبتاً کمتر به دلیل عدم قصاص بالاتر به دلیل امکان قصاص
تمرکز قانون اولویت بر جایگاه ولی قهری اولویت بر حق حیات مقتول

راهکارهای پیشگیرانه و پیشنهادات: به سوی جامعه ای امن تر

برای مقابله با پدیده تلخ <،مرگ دختر توسط پدر و کاهش <،آسیب های اجتماعی قتل فرزند، نیاز به یک رویکرد جامع و چندوجهی داریم که تمامی سطوح فردی، خانوادگی و اجتماعی را در برگیرد. راهکارهای پیشگیرانه باید فراتر از صرفاً واکنش به حوادث، به سمت ایجاد بستری امن و حمایتی برای همه افراد جامعه حرکت کند.

آموزش و آگاهی بخشی گسترده

یکی از مهم ترین ابزارها برای پیشگیری از خشونت، ارتقای سطح آگاهی و فرهنگ سازی است:

  • آموزش مهارت های زندگی، مدیریت خشم، حل تعارض و ارتباط مؤثر: این آموزش ها باید از سنین کودکی و نوجوانی در مدارس آغاز شود و تا بزرگسالی ادامه یابد. <،کنترل خشم در والدین، مهارت های ارتباطی سازنده و توانایی حل مسالمت آمیز اختلافات، می تواند از تشدید تنش ها و بروز خشونت جلوگیری کند.
  • افزایش آگاهی عمومی درباره نشانه های خشونت خانگی: جامعه باید قادر به شناسایی نشانه های هشداردهنده خشونت در خانواده ها باشد. آموزش این نشانه ها و لزوم مداخله به موقع، می تواند زندگی بسیاری از قربانیان را نجات دهد.
  • نقش نهادهای آموزشی و رسانه ها در فرهنگ سازی: رسانه ها و مراکز آموزشی می توانند با تولید محتواهای هدفمند و کمپین های آگاهی بخش، به تغییر نگرش های غلط فرهنگی (مانند برداشت های نادرست از غیرت و مالکیت بر فرزندان) کمک کنند.

تقویت سیستم های حمایتی و مشاوره

ایجاد و گسترش زیرساخت های حمایتی، برای قربانیان و همچنین افرادی که در معرض خطر خشونت قرار دارند، حیاتی است:

  • گسترش دسترسی به مراکز مشاوره روان شناختی و مددکاری اجتماعی: دسترسی آسان، ارزان قیمت یا رایگان به خدمات <،مشاوره خانواده و روان درمانی برای خانواده های در معرض خطر، می تواند از تشدید بحران ها جلوگیری کند.
  • راه اندازی خطوط تلفن اضطراری و پناهگاه های امن: ایجاد خطوط تلفن اضطراری کارآمد (مانند اورژانس اجتماعی ۱۲۳) و پناهگاه های امن و محرمانه برای قربانیان <،خشونت خانگی علیه زنان و کودکان و افرادی که جانشان در خطر است، یک ضرورت فوری است.
  • تقویت اورژانس اجتماعی (۱۲۳): این نهاد باید با کادری متخصص و آموزش دیده، توانایی مداخله سریع و مؤثر در بحران های خانوادگی را داشته باشد و از نظر منابع انسانی و مالی، تقویت شود.

اصلاح و تقویت قوانین

بازنگری در قوانین فعلی، گامی بلند در جهت حمایت از حقوق و جان انسان هاست:

  • بازنگری در ماده ۳۰۱ قانون مجازات اسلامی: لغو معافیت پدر از قصاص در قتل فرزند و بازنگری جدی در این ماده، برای تضمین عدالت و ارتقای بازدارندگی، از مطالبات اصلی حقوقدانان و فعالان مدنی است. این بازنگری می تواند <،قوانین فرزندکشی را انسانی تر و عادلانه تر کند.
  • تصویب و اجرای سریع تر لوایح مرتبط با حمایت از زنان و کودکان: لوایحی مانند <،لایحه تأمین امنیت زنان در برابر خشونت، باید با فوریت تصویب و به طور کامل اجرا شوند تا خلاءهای قانونی موجود پر شده و حمایت های لازم از قربانیان فراهم گردد.

نقش نهادهای دولتی و غیردولتی

همکاری و هماهنگی میان ارگان های مختلف، برای ایجاد یک شبکه حمایتی قوی ضروری است:

  • همکاری و هماهنگی میان پلیس، قوه قضاییه، سازمان بهزیستی، وزارت آموزش و پرورش و سازمان های مردم نهاد: این نهادها باید با هماهنگی و همکاری نزدیک، یک سیستم ارجاع و حمایت یکپارچه ایجاد کنند تا قربانیان بتوانند به راحتی به خدمات مورد نیاز دسترسی پیدا کنند.
  • پایش و رصد مستمر وضعیت خشونت خانگی: جمع آوری آمارهای دقیق و تحلیل مستمر <،موارد فرزندکشی در ایران و سایر اشکال خشونت خانگی، برای شناسایی نقاط ضعف و قوت برنامه های پیشگیرانه و طراحی راهکارهای مؤثرتر، اهمیت حیاتی دارد.

هیچ جامعه ای نمی تواند ادعای پیشرفت کند، در حالی که در کانون آن، کودکانش قربانی خشونت و بی عدالتی می شوند. پیشگیری از مرگ دختر توسط پدر، مسئولیت جمعی همه ماست.

نتیجه گیری: مسئولیت جمعی برای پیشگیری

پدیده تلخ «مرگ دختر توسط پدر» بیش از آنکه یک حادثه فردی باشد، نشانه ای از یک بیماری عمیق اجتماعی است که ریشه هایی چندوجهی در ساختارهای روان شناختی، خانوادگی، فرهنگی و حقوقی دارد. این مقاله تلاش کرد تا با واکاوی علل ریشه ای از اختلالات روانی و سوءمصرف مواد در پدران گرفته تا باورهای غلط فرهنگی و ضعف های قانونی، و همچنین با بررسی پیامدهای فاجعه بار این خشونت بر فرد و جامعه، ابعاد گوناگون این معضل را روشن سازد.

چالش های حقوقی موجود، به ویژه در ماده ۳۰۱ قانون مجازات اسلامی که پدر را از قصاص در قتل فرزند معاف می دارد، نیازمند بازنگری جدی و فوری است. لایحه تأمین امنیت زنان در برابر خشونت نیز باید با سرعت بیشتری به مرحله تصویب و اجرا برسد تا بتواند خلاءهای قانونی را پر کرده و حمایت های لازم را از قربانیان خشونت خانگی فراهم آورد.

مقابله با این فاجعه انسانی، نیازمند یک رویکرد جامع و همه جانبه است که نه تنها شامل اصلاحات قانونی باشد، بلکه بر آموزش و آگاهی بخشی گسترده، تقویت سیستم های حمایتی و مشاوره، و همکاری مؤثر میان نهادهای دولتی و غیردولتی نیز تأکید کند. مسئولیت پذیری جمعی در سطح خانواده، مدارس، رسانه ها و قوای حاکم، می تواند به ایجاد جامعه ای امن تر و عادلانه تر منجر شود؛ جامعه ای که در آن هیچ کودکی قربانی خشونت خانگی نشود و حق حیات تمامی فرزندان، بدون هیچ تبعیضی، تضمین گردد.

دکمه بازگشت به بالا