خلاصه کتاب بهائی پژوهی 2 – جای پای تزار ( نویسنده محسن فیض )

خلاصه کتاب بهائی پژوهی 2 – جای پای تزار ( نویسنده محسن فیض )

کتاب «بهائی پژوهی 2 – جای پای تزار» اثر محسن فیض، روایتی تحلیلی و مستند از نقش قدرت های خارجی، به ویژه روسیه تزاری، در پیدایش و توسعه فرقه بهائیت ارائه می دهد. این اثر با اتکا به منابع تاریخی مورد قبول خود بهائیان، ریشه های سیاسی و ماهیت وابستگی این فرقه را از ظهور بابیت تا دوران معاصر بررسی می کند.

کتاب «بهائی پژوهی 2 – جای پای تزار»، جلد دوم از مجموعه ارزشمند «بهائی پژوهی» به قلم محسن فیض، اثری ژرف و روشنگرانه است که پرده از ابهامات تاریخی بسیاری در زمینه پیدایش و توسعه فرقه بهائیت برمی دارد. این کتاب با رویکردی تحلیلی و مستند، نه تنها به معرفی این فرقه می پردازد، بلکه به گونه ای موشکافانه، نقش تأثیرگذار قدرت های خارجی را در بستر شکل گیری و گسترش آن بررسی می کند. محسن فیض در این اثر، با دقت و وسواس مثال زدنی، از منابعی بهره می گیرد که حتی برای خود بهائیان نیز مقبول و معتبر است، تا درستی یا نادرستی جریان تاریخی را به وضوح بنمایاند و جای هیچ گونه اعتراضی باقی نگذارد. محور اصلی این کتاب بر تبیین این فرضیه استوار است که چگونه ردپای روسیه تزاری (و در ادامه بریتانیا و اسرائیل) در تار و پود تاریخچه بهائیت تنیده شده و این فرقه از ابتدا مورد حمایت و بهره برداری قدرت های استعماری قرار گرفته است.

مخاطبان این اثر، از پژوهشگران و دانشجویان تاریخ، ادیان و علوم سیاسی گرفته تا علاقه مندان به تاریخ معاصر ایران و عموم جامعه که به دنبال درک عمیق تری از ریشه های سیاسی و اجتماعی بهائیت هستند، می توانند از مطالب این کتاب بهره مند شوند. «جای پای تزار» صرفاً یک خلاصه ساده نیست، بلکه یک مقاله تحلیلی جامع است که با ساختاری منطقی و فصل بندی دقیق، خواننده را با استدلالات اصلی نویسنده، شواهد تاریخی محکم و تحلیل های روشنگرانه وی آشنا می کند.

سرآغاز یک فرقه و اولین حمایت های پنهان: پرده نخست از «جای پای تزار»

درک ریشه های فرقه بهائیت مستلزم بازخوانی دقیق تاریخچه بابیت، جنبشی که زمینه ساز ظهور بهائیت شد. «بهائی پژوهی 2 – جای پای تزار» با نگاهی عمیق به این سرآغازها، نشان می دهد که چگونه از همان ابتدا، بذرهای نفوذ خارجی در خاک این حرکت نوظهور کاشته شد.

ظهور علی محمد باب و مواجهه با اقتدار

داستان با ظهور سید علی محمد شیرازی، مشهور به «باب»، در میانه قرن نوزدهم میلادی آغاز می شود. ادعاهای او مبنی بر بابیت (واسطه بودن) امام دوازدهم شیعیان، و سپس ادعاهای فراتر از آن، واکنش های متفاوتی را در جامعه و حکومت قاجار برانگیخت. نویسنده در این بخش، به مواجهه های اولیه باب با علما و حکام، از جمله رویداد انکار ادعاهای خود در مسجد وکیل شیراز اشاره می کند. این انکار در حضور حاکم وقت، امام جمعه و عده ای از مردم رخ داد، جایی که باب پیروان خود را که او را باب امام زمان یا قائم می دانستند، لعنت کرد. این واقعه نشان دهنده تردیدها و تضادهای درونی در همان ابتدای شکل گیری این جنبش بود.

مقدمات نفوذ خارجی: ماجرای منوچهرخان گرجی

پس از این اتفاقات و به دلیل ترس از جان، باب به اصفهان گریخت. اینجا بود که اولین نشانه های حمایت های پنهان خارجی آشکار شد. باب طی نامه ای از حاکم وقت اصفهان، منوچهرخان گرجی، درخواست حمایت کرد. منوچهرخان گرجی، که یک ارمنی بود، علیرغم دستور مستقیم شاه برای اعزام باب به تهران، نه تنها از این فرمان سرپیچی کرد، بلکه او را در منزل امام جمعه اصفهان و سپس در عمارت شاهی با احترام فراوان پذیرا شد. این حمایت ها به حدی عجیب و بی سابقه بود که حتی دوشیزه ای را به نکاح باب درآورد و تا جایی پیش رفت که حاکم اصفهان پیشنهاد داد ۴۰ میلیون فرانک از ثروت خود را به او بدهد و یکی از خواهران شاه را نیز به عقد باب درآورد. این رفتار منافقانه و حمایت حیرت انگیز یک حاکم غیرمسلمان از یک مدعی دینی، در آن برهه تاریخی، به شدت سؤال برانگیز بود.

محسن فیض در کتاب خود استدلال می کند که حمایت های بی شائبه و فراتر از عرف دیپلماتیک از علی محمد باب و سپس بهاءالله، نشان دهنده یک الگوی از پیش طراحی شده برای ایجاد تفرقه و نفوذ در ایران است.

اهداف روسیه تزاری از حمایت بابیت

محسن فیض در این فصل با تحلیل دقیق این رویدادها، این حمایت ها را نه صرفاً یک لطف شخصی، بلکه بخشی از یک استراتژی کلان قدرت های استعماری، به ویژه روسیه تزاری، برای ایجاد تفرقه و نفوذ در ایران می داند. روسیه در آن دوران به دنبال گسترش دامنه نفوذ خود در منطقه بود و ایجاد جنبش های نوظهور و حمایت از آنها، ابزاری کارآمد برای تحقق این هدف محسوب می شد. وعده های فریبنده و رفتارهای دوگانه، بخشی از پازل پیچیده ای بود که هدفش، بی ثبات کردن ایران و مهیا کردن زمینه برای سلطه خارجی بود. این فصل با بررسی کنجکاوی های پرسش برانگیز و «اشک تمساح»هایی که در تاریخ به ظاهر بی طرفانه این فرقه دیده می شود، به مخاطب کمک می کند تا دیدگاهی عمیق تر نسبت به ریشه های سیاسی بهائیت پیدا کند.

ترور ناصرالدین شاه و پناهندگی سیاسی: پرده دوم، «امانت دولت روس!»

دومین پرده از کتاب «بهائی پژوهی 2 – جای پای تزار» به یکی از حساس ترین و پرالتهاب ترین مقاطع تاریخ بابیت و بهائیت، یعنی ترور نافرجام ناصرالدین شاه و پیامدهای آن، می پردازد. این بخش به ویژه بر نقش آشکار روسیه تزاری در حمایت از سران این فرقه تمرکز دارد.

کینه توزی بابیان و نقشه ترور

پس از اعدام سید علی محمد باب به فرمان امیرکبیر و همچنین سرکوب شورش های بابیان در مازندران و نیریز، پیروان باب کینه عمیقی از امیرکبیر و ناصرالدین شاه به دل گرفتند. قتل امیرکبیر، که مسرت خاطر بابی ها را فراهم آورد، زمینه ساز طراحی نقشه انتقام جویی از ناصرالدین شاه شد. بابیان مترصد فرصتی بودند تا از شاه نیز انتقام بگیرند و بدین ترتیب، نقشه ترور او را به اجرا گذاشتند. این واقعه تاریخی نقطه عطفی در ارتباط دولت ایران با این فرقه و قدرت های خارجی بود.

جزئیات اقدام تروریستی و نقد روایت رسمی

محسن فیض با استناد به منابعی از جمله روایت «نبیل زرندی» (از مورخان برجسته بهائی)، جزئیات اقدام بابیان برای ترور ناصرالدین شاه را شرح می دهد. نبیل زرندی در روایت خود می نویسد که «در لواسان به حضرت بهاءالله خبر رسید که دو نفر از بابیان سبک مغز قصد حیات شاه نمودند و در وقتی که شاه با اردوی خود به شمیران عازم بودند، آن دو جوان نادان به شاه حمله بردند. یکی را نام صادق تبریزی و دیگری را فتح الله قمی بود که برای گرفتن انتقام هم کیشان مظلوم خویش به شاه هجوم کردند.»

نویسنده کتاب، روایت مورخان بهائی را که می کوشند تا سران بابی، به ویژه بهاءالله، را در اقدام به ترور ناصرالدین شاه بی گناه و بی خبر قلمداد کنند، به شدت نقد می کند. فیض با دقت در حوادث بعدی، به روشنی بیان می کند که این اظهار بی خبری و محکومیت ترور شاه، در پی شکست این اقدام انجام گرفته است. او با نقل ادامه سخنان نبیل زرندی، که در آن به استفاده از ساچمه به جای گلوله اشاره شده و آن را دلیل بر سادگی و جهالت مهاجمان می داند، استدلال می کند که نارضایتی سران بابی نه از اصل اقدام به ترور، بلکه از ناکارآمدی اسلحه و شکست نقشه بوده است. این تحلیل نشان می دهد که محکوم کردن ها پس از شکست، امری اجتناب ناپذیر در تاکتیک های سیاسی است و مکنونات قلبی رهبران بهائی با این اظهارات رسمی همخوانی نداشته است.

پناهندگی بهاءالله به سفارت روسیه

مهم ترین بخش این پرده، شرح پناهندگی میرزا حسینعلی نوری، ملقب به بهاءالله، به سفارت روسیه تزاری در تهران است. پس از ناکامی ترور شاه و دستور تعقیب عوامل آن، از جمله بهاءالله، سفیر روسیه تزاری نقشی بی بدیل در حمایت و عدم تحویل بهاءالله به مأموران حکومتی ایفا کرد. این اتفاق، علیرغم دستور مستقیم شاه برای تحویل او، رخ داد و نشان دهنده نفوذ و قدرت خارق العاده سفارت روسیه در امور داخلی ایران بود.

سفیر روسیه، که محسن فیض او را «سفیر دلسوز امپراطور» می نامد، نه تنها بهاءالله را در سفارت خود پناه داد، بلکه با وجود درخواست های مکرر حکومت ایران، از تحویل او سر باز زد. حتی پس از مدتی، سفیر از صدراعظم ایران خواست تا بهاءالله را در منزل خود پذیرا باشد و تأکید کرد که اگر هر حادثه ای برای او رخ دهد، سفارت روسیه مسئولیت آن را متوجه صدراعظم و حکومت ایران خواهد دانست. این حمایت های دلسوزانه و بی شائبه، ماهیت روابط پشت پرده میان سران بابی/بهائی و دولت روسیه را آشکار می کند.

لوح سپاسگزاری بهاءالله و ساخت مشرق الاذکار

به پاس این حمایت های بی دریغ، بهاءالله در لوحی مراتب قدردانی خود را به تزار روسیه ابراز داشت و از خداوند برای او «مقام رفیعی» درخواست نمود که «جز خودش هیچ کس رفعت آن را نمی داند». این لوح سپاسگزاری، سندی محکم بر عمق روابط و قدردانی سران بهائی از روسیه تزاری است. نتیجه مستقیم این حمایت ها، اجازه ساخت اولین معبد بهائیان، یعنی «مشرق الاذکار عشق آباد» در ترکمنستان کنونی (که در آن زمان بخشی از قلمرو روسیه تزاری بود) بود. ساخت این معبد با حمایت و اجازه دولت روسیه، گواهی دیگر بر ادعای محسن فیض مبنی بر «جای پای تزار» در پرورش و گسترش این فرقه است.

تحلیل محسن فیض از این وقایع، تردیدی باقی نمی گذارد که حمایت های روسیه تزاری از بهاءالله نه یک میهمانی خانوادگی عادی، بلکه یک پناهندگی سیاسی هدفمند بوده است که با اهداف استعماری این کشور در منطقه همسو بود. این پرده از کتاب، تصویری روشن از نحوه بهره برداری قدرت های بزرگ از جنبش های نوپا برای پیشبرد منافع ژئوپلیتیک خود ارائه می دهد.

تداوم حمایت های استعماری: از تزار تا بریتانیا و اسرائیل

کتاب «بهائی پژوهی 2 – جای پای تزار» نشان می دهد که اگرچه روسیه تزاری نقش محوری در پیدایش و حمایت اولیه از فرقه بهائیت داشت، اما با تحولات سیاسی و انقراض امپراطوری روسیه، پرچم حمایت از بهائیت به دست قدرت های استعماری دیگر، به ویژه بریتانیا و سپس اسرائیل، افتاد.

انتقال پرچم حمایت به بریتانیا

پس از انقلاب اکتبر و انقراض روسیه تزاری، معادلات جهانی تغییر کرد و قدرت های جدیدی در صحنه بین الملل ظاهر شدند. در این دوران، بریتانیای کبیر به عنوان یک قدرت استعماری بزرگ، نقش حمایتی از بهائیت را بر عهده گرفت. این تغییر و تحول، نشان دهنده ماهیت فرصت طلبانه و adaptable (سازگارپذیر) این فرقه در یافتن حامیان جدید برای بقا و گسترش خود است.

یکی از شاخص ترین نشانه های این حمایت ها، اعطای لقب «شوالیه» (Knighthood) از سوی امپراطوری انگلیس به عبدالبهاء (عباس افندی)، پیشوای دوم بهائیان بود. دریافت این لقب، که به «سِر» عبدالبهاء مشهور شد، نه تنها یک افتخار نمادین بود، بلکه نشانه ای آشکار از روابط عمیق و همکاری های او با دولت بریتانیا به شمار می رفت. این اقدام در سال 1920 میلادی صورت گرفت و پیامدهای سیاسی مهمی داشت.

نقش عبدالبهاء در اشغال فلسطین

محسن فیض در کتاب خود، به نقش کلیدی بهائیت و شخص عبدالبهاء در وقایع جنگ جهانی اول و اشغال فلسطین توسط بریتانیا می پردازد. در جریان این جنگ، امپراطوری عثمانی در حال فروپاشی بود و بریتانیا به دنبال گسترش نفوذ خود در منطقه خاورمیانه بود. فلسطین، که در آن زمان بخشی از قلمرو عثمانی بود، هدف اصلی بریتانیا برای ایجاد یک پایگاه استراتژیک در منطقه بود. نویسنده استدلال می کند که عبدالبهاء و جامعه بهائی، با نفوذ خود در منطقه و ارائه اطلاعات و حمایت های لجستیکی، نقش مهمی در تسهیل اشغال فلسطین و جداسازی آن از امپراطوری عثمانی ایفا کردند. این همکاری ها، به ویژه در تأمین غلات برای ارتش بریتانیا در زمان قحطی، به عنوان یکی از دلایل اصلی اعطای لقب شوالیه به عبدالبهاء ذکر شده است.

روابط با اسرائیل و الگوی وابستگی

با گذشت زمان و پس از استقرار کشور اسرائیل در فلسطین اشغالی در سال 1948، الگوی وابستگی بهائیت به قدرت های خارجی ادامه یافت و روابط آن با اسرائیل گسترش پیدا کرد. این گسترش روابط به ویژه در دوران پیشوای سوم بهائیان، شوقی افندی (نوه عبدالبهاء)، مشهود بود. مرکز جهانی بهائیت در حیفا، که در فلسطین اشغالی واقع شده است، با دولت اسرائیل روابط نزدیکی برقرار کرد و از حمایت های آن بهره مند شد.

محسن فیض این روابط را نه یک اتفاق ساده، بلکه تداوم همان الگوی وابستگی و بهره برداری می داند که از دوران روسیه تزاری آغاز شده بود. بهائی پژوهی 2 با تجزیه و تحلیل این تغییر حامیان و تداوم روابط، نشان می دهد که این فرقه چگونه به ابزاری در دست قدرت های استعماری و سپس دولت اسرائیل تبدیل شده است تا منافع خاص خود را در منطقه دنبال کنند. این روابط، به زعم نویسنده، تنها به «عادی، معمولی و حتی الهی و آسمانی» جلوه دادن توسط بهائیان محدود نمی شود، بلکه ریشه های عمیقی در منافع و اهداف سیاسی این قدرت ها دارد.

این فصل، تصویری جامع از سیر تحول حمایت های خارجی از بهائیت ارائه می دهد و به خواننده کمک می کند تا درک کند که چگونه این فرقه، از زمان پیدایش تا دوران معاصر، همواره در کانون توجه قدرت های بزرگ قرار داشته و از حمایت های آنها برای بقا و گسترش خود بهره برده است. این تداوم وابستگی، بهائیت را از یک جنبش صرفاً مذهبی فراتر برده و ابعاد سیاسی و استعماری آن را آشکار می سازد.

روش شناسی و استناد تاریخی: نکته و نتیجه گیری نویسنده کتاب

یکی از نقاط قوت و برجسته ترین ویژگی های کتاب «بهائی پژوهی 2 – جای پای تزار»، روش شناسی دقیق و هوشمندانه محسن فیض در استناد به منابع است. نویسنده با درک چالش ها و حساسیت های موجود در بحث های مربوط به بهائیت، رویکردی را در پیش گرفته که اعتبار یافته هایش را دوچندان می کند.

چرا استناد به منابع بهائی؟

مهم ترین جنبه روش شناسی فیض، تأکید او بر استفاده از «کتب تاریخی مورد قبول خود بهائیان» است. نویسنده در توضیح این انتخاب، بیان می کند که هدفش از این کار، «نمایاندن درستی یا نادرستی جریان تاریخی» و در عین حال «جلوگیری از اعتراضات» احتمالی است. این رویکرد دو مزیت اساسی دارد:

  1. افزایش اعتبار: وقتی اطلاعات و تحلیل ها بر مبنای منابعی ارائه می شوند که حتی مخالفان نیز آنها را قبول دارند، قدرت استدلال و اعتبار یافته ها به شدت افزایش می یابد. این کار هرگونه ادعایی مبنی بر جانبدارانه بودن یا بی اساس بودن مطالب را خنثی می کند.
  2. حذف بهانه تراشی: بهائیان غالباً به کتاب ها و منابعی که توسط غیربهائیان نوشته شده باشد، با دیده تردید می نگرند و ممکن است صحت اطلاعات آن را زیر سوال ببرند. با بهره گیری از منابع خودشان، راه هرگونه بهانه تراشی و انکار بسته می شود و مجبور به پذیرش واقعیت های موجود در تاریخ خود می شوند.

این انتخاب روش شناختی نشان دهنده درک عمیق محسن فیض از میدان بحث و تلاش او برای ارائه اثری مستند و غیرقابل انکار است. او از این طریق به مخاطب اطمینان می دهد که آنچه می خواند، بر پایه شواهد محکم و مورد توافق، حتی از سوی طرف مقابل، بنا شده است.

پاسخ به انکارها و تردیدها

یکی از مشکلات اساسی در پرداختن به تاریخ فرقه هایی مانند بهائیت، وجود روایت های متضاد و تلاش برخی از پیروان برای انکار بخش هایی از تاریخ یا توجیه رویدادهای حساس است. محسن فیض در کتاب خود، به صورت سیستماتیک با این انکارها و تردیدها مقابله می کند.

او در برابر روایت های رسمی بهائیت که بر بی طرفی و عدم وابستگی این فرقه تأکید دارند، با استدلال های محکم و شواهد تاریخی پاسخ می دهد. به عنوان مثال، در مواجهه با تبرئه بهاءالله از اقدام به ترور ناصرالدین شاه، فیض با تحلیل دقیق متن «نبیل زرندی» نشان می دهد که نارضایتی سران بابی نه از اصل ترور، بلکه از ناکارآمدی آن بوده است. این نوع تحلیل، به خواننده کمک می کند تا از سطح ظاهری روایت ها فراتر رفته و به لایه های پنهان تر حقایق تاریخی دست یابد.

محسن فیض در این بخش، به چالش های یافتن حقیقت در میان «طرف داری های قاطعانه» اشاره می کند و راهکار خود را «مراجعه به تاریخ» می داند. او با این کار، به مخاطب نه تنها اطلاعات تاریخی، بلکه ابزار تفکر نقادانه برای ارزیابی منابع و روایت های مختلف را نیز ارائه می دهد. این رویکرد، کتاب «بهائی پژوهی 2 – جای پای تزار» را به اثری قابل اعتماد و مرجعی مهم برای کسانی تبدیل می کند که به دنبال شناخت عمیق تر و بی طرفانه تر از تاریخ بهائیت هستند.

در نهایت، روش شناسی هوشمندانه محسن فیض در استفاده از منابع داخلی بهائیان، ستون فقرات اعتبار این کتاب را تشکیل می دهد و به خواننده اطمینان می بخشد که در حال مطالعه اثری دقیق، مستند و تحلیلی است که توانایی پاسخگویی به چالش ها و ابهامات تاریخی را دارد.

ریشه های سیاسی بهائیت: تحلیل عمق بخش «جای پای تزار»

کتاب «بهائی پژوهی 2 – جای پای تزار» تنها به بازگویی وقایع تاریخی اکتفا نمی کند، بلکه با رویکردی تحلیلی، به ریشه های عمیق تر سیاسی و ماهیت واقعی فرقه بهائیت می پردازد. این تحلیل ها، ابعاد پنهان وابستگی این فرقه به قدرت های خارجی را بیش از پیش نمایان می سازد.

وابستگی اولیه به تزار روسیه و الگوی تفرقه

محسن فیض به وضوح نشان می دهد که چگونه از همان ابتدای ظهور بابیت، امپراطوری روسیه تزاری با اهداف استعماری خود، در جهت حمایت و پرورش این جنبش اقدام کرده است. نقش منوچهرخان گرجی در حمایت از باب و سپس پناهندگی بهاءالله به سفارت روسیه پس از ترور ناصرالدین شاه، گواه این وابستگی اولیه است. این اقدامات نه تنها تصادفی نبودند، بلکه بخشی از یک استراتژی گسترده تر برای ایجاد تفرقه در ایران و تضعیف حکومت مرکزی به منظور تسهیل نفوذ روس ها در منطقه محسوب می شد. هدف، ایجاد یک اقلیت مذهبی جدید بود که از نظر سیاسی به قدرت های خارجی وابسته باشد و بتواند اهداف آنها را پیش ببرد. ساخت مشرق الاذکار عشق آباد با اجازه دولت روسیه، نمادی از این حمایت های عمیق و سازمان یافته است.

تغییر حامیان و تداوم استراتژی

یکی از مهم ترین یافته های محسن فیض، این است که الگوی وابستگی بهائیت به قدرت های خارجی با تغییر معادلات ژئوپلیتیک، به جای از بین رفتن، تنها تغییر حامی پیدا کرده است. پس از انقراض روسیه تزاری، بریتانیای کبیر به عنوان قدرت استعماری جدید، نقش حمایتی از بهائیت را بر عهده گرفت. اعطای لقب شوالیه به عبدالبهاء و نقش او در اشغال فلسطین توسط بریتانیا در جنگ جهانی اول، نشانه های بارز این تغییر و تداوم الگوی وابستگی است. این رویدادها حاکی از آن است که بهائیت نه یک جنبش مذهبی صرفاً معنوی، بلکه یک ابزار ژئوپلیتیک در دست قدرت های بزرگ برای پیشبرد منافعشان در منطقه خاورمیانه بوده است.

نقش بهائیت در اشغال فلسطین و تشکیل اسرائیل

محسن فیض با ظرافت خاصی به ارتباط میان بهائیت و اشغال فلسطین و سپس تشکیل کشور اسرائیل می پردازد. او نشان می دهد که چگونه جامعه بهائی و رهبران آن، به ویژه در دوران عبدالبهاء، با بریتانیا همکاری کردند تا زمینه را برای جدا شدن فلسطین از امپراطوری عثمانی فراهم آورند. این همکاری ها نه تنها به نفع بریتانیا بود، بلکه بهائیت را نیز در منطقه فلسطین تثبیت کرد و مرکز جهانی خود را در حیفا ایجاد نمود. پس از استقرار دولت اسرائیل، روابط حسنه میان این فرقه و دولت نوپای صهیونیستی نیز گسترش یافت. این روابط، از نظر فیض، صرفاً روابط عادی نبودند، بلکه تداوم همان الگوی بهره برداری و همسویی منافع بود که از ابتدا ریشه های سیاسی بهائیت را تشکیل داده بود.

بهائیت به عنوان ابزار نفوذ

تحلیل کلی محسن فیض در «جای پای تزار» این است که بهائیت از همان آغاز، به دلیل پتانسیل خود برای ایجاد تفرقه و دوقطبی در جوامع اسلامی و به ویژه ایران، مورد توجه قدرت های خارجی قرار گرفته است. این فرقه با ادعاهای جدید و متفاوت خود، می توانست به عنوان یک اهرم فشار و ابزار نفوذ در کشورهای هدف عمل کند. این نگاه، بهائیت را از یک پدیده مذهبی صرف، به یک پدیده با ابعاد عمیق سیاسی و استعماری تبدیل می کند که تاریخ آن را نمی توان بدون در نظر گرفتن این روابط خارجی تحلیل کرد.

این بخش از کتاب، با ارائه شواهد و تحلیل های محکم، خواننده را به این نتیجه می رساند که پدید آمدن و گسترش بهائیت، فراتر از یک رویداد مذهبی صرف، دارای ریشه های سیاسی عمیق و وابستگی های خارجی گسترده ای بوده است. محسن فیض با این تحلیل، درکی متفاوت و چالش برانگیز از تاریخ بهائیت ارائه می دهد که مخاطبان را به بازنگری در روایت های موجود تشویق می کند.

نقش قدرت های استعماری در انشعابات و تحولات بهائیت

فرایند شکل گیری و تحول هر فرقه و جنبش مذهبی، اغلب با انشعابات و چالش های درونی همراه است. کتاب «بهائی پژوهی 2 – جای پای تزار» با نگاهی تحلیلی، به بررسی این موضوع می پردازد که چگونه حتی انشعابات و تغییر مسیرهای کلیدی در بهائیت نیز می توانسته تحت تأثیر و هدایت غیرمستقیم یا مستقیم قدرت های استعماری قرار گرفته باشد.

تأثیر خارجی بر تعیین رهبری و مسیر فرقه

در طول تاریخ بهائیت، مسئله جانشینی و تعیین رهبران (باب، بهاءالله، عبدالبهاء و شوقی افندی) همواره با چالش ها و انشعابات داخلی همراه بوده است. محسن فیض استدلال می کند که قدرت های خارجی، با توجه به منافع خود در منطقه، می توانستند در این فرآیندها نقش آفرینی کنند. حمایت های علنی و پنهان از برخی شخصیت ها و تضعیف جایگاه دیگران، می توانست به هدایت فرقه به سمتی خاص کمک کند که با اهداف استعماری همسو باشد. به عنوان مثال، حمایت های بی سابقه از بهاءالله پس از ترور ناصرالدین شاه و پناهندگی او به سفارت روسیه، نه تنها جان او را نجات داد، بلکه مسیر رهبری فرقه را نیز به سمت او سوق داد و باعث تضعیف رقبای داخلی او شد.

انشعاب و بهره برداری استعماری

تاریخ بابیت و بهائیت سرشار از انشعابات متعدد است، از جمله انشعاب ازلیه و بهائیه. این انشعابات می توانستند فرصت هایی را برای قدرت های خارجی فراهم آورند تا با دامن زدن به اختلافات و حمایت از یکی از جناح ها، نفوذ خود را افزایش دهند. یک فرقه واحد و منسجم، شاید کمتر قابل کنترل باشد، اما فرقه های منشعب و متخاصم، ابزارهای بهتری برای بازی های سیاسی و ایجاد تفرقه در یک کشور محسوب می شوند. محسن فیض به احتمال بهره برداری از این اختلافات درونی توسط روسیه تزاری و سپس بریتانیا اشاره می کند، با این هدف که همواره گروهی را در اختیار داشته باشند که بتوانند از آن برای پیشبرد اهداف خود استفاده کنند.

تغییر مسیرهای ایدئولوژیک

علاوه بر انشعابات رهبری، تغییرات در جهت گیری های ایدئولوژیک و سیاسی فرقه نیز می تواند تحت تأثیر عوامل خارجی قرار گیرد. به عنوان مثال، حرکت از تأکید بر جنبه های مذهبی به سمت فعالیت های سیاسی آشکارتر، یا تمایل به همکاری با قدرت های خاص، می تواند نشان دهنده هدایت خارجی باشد. محسن فیض در کتاب خود به این نکته اشاره می کند که چگونه با گذشت زمان و تغییر حامیان، رویکرد بهائیت نیز دستخوش تغییر شد و از یک جنبش داخلی، به یک فرقه با روابط بین المللی و کارکرد سیاسی برای قدرت های بزرگ تبدیل گشت.

تثبیت مرکز جهانی بهائیت در حیفا پس از اشغال فلسطین توسط بریتانیا و سپس روابط نزدیک با دولت اسرائیل، نه تنها یک تغییر جغرافیایی بود، بلکه یک تغییر استراتژیک و ایدئولوژیک نیز محسوب می شد که فرقه را به طور کامل به محور جدیدی از حمایت های خارجی متصل ساخت. این تحولات نشان می دهد که درک تاریخ بهائیت بدون در نظر گرفتن نقش فعال و تأثیرگذار قدرت های استعماری در انشعابات، تحولات و جهت گیری های این فرقه، ناقص و غیرواقعی خواهد بود.

تأثیرات درازمدت حضور خارجی بر جامعه ایران

کتاب «بهائی پژوهی 2 – جای پای تزار» فراتر از تحلیل صرف تاریخ بهائیت، به پیامدهای عمیق و درازمدت حضور و نفوذ قدرت های خارجی در بستر جامعه ایران نیز می پردازد. این تحلیل نشان می دهد که چگونه مداخلات خارجی، نه تنها بر یک فرقه مذهبی، بلکه بر ساختار اجتماعی، سیاسی و حتی فرهنگی یک ملت تأثیرگذار بوده است.

ایجاد تفرقه و تضعیف وحدت ملی

یکی از مهم ترین اهداف قدرت های استعماری در حمایت از جنبش های نوظهور و فرقه سازی، ایجاد تفرقه در میان ملت ها بود. محسن فیض با ارائه شواهد تاریخی، این نکته را برجسته می کند که چگونه روسیه تزاری با حمایت از بابیت و بهائیت، به دنبال ایجاد شکاف های عمیق مذهبی و اجتماعی در ایران بود. این تفرقه افکنی، وحدت ملی را تضعیف کرده و حکومت مرکزی را درگیر چالش های داخلی می ساخت، که به نوبه خود، راه را برای نفوذ بیشتر خارجی ها و تحمیل منافع آنها هموار می کرد. پیامد این تفرقه، دهه ها نزاع و درگیری بود که بخش قابل توجهی از انرژی جامعه را صرف خود کرد و مانع از توسعه و پیشرفت کشور شد.

تضعیف اقتدار حکومت مرکزی

حضور و حمایت بی قید و شرط قدرت های خارجی از رهبران بهائی، مانند پناهندگی بهاءالله در سفارت روسیه و عدم تمکین سفیر از دستورات شاه، به شدت اقتدار حکومت مرکزی قاجار را تضعیف کرد. این رویدادها نه تنها نشان دهنده ناتوانی شاه در اعمال حاکمیت خود بود، بلکه پیامی واضح به مردم و نخبگان داخلی می فرستاد که قدرت های خارجی می توانند فراتر از قانون و اراده ملی عمل کنند. این تضعیف اقتدار، بستری را برای مداخلات بیشتر در سایر حوزه ها فراهم آورد و استقلال سیاسی کشور را به خطر انداخت.

تأثیر بر هویت فرهنگی و دینی

ظهور فرقه های جدید با حمایت خارجی، تنها یک پدیده سیاسی نبود، بلکه تأثیرات عمیقی بر هویت فرهنگی و دینی جامعه ایران نیز داشت. بهائیت با ادعاهای جدید دینی و نفی بسیاری از اصول اسلامی، به چالش کشیدن باورهای سنتی مردم پرداخت. محسن فیض به صورت تلویحی به این نکته اشاره می کند که این پدیده ها می توانستند به عنوان ابزاری برای تغییر تدریجی هویت جامعه و دور کردن آن از ریشه های اصیل فرهنگی و دینی خود عمل کنند. این تغییرات، در بلندمدت، می توانستند به همسویی با اهداف فرهنگی قدرت های استعماری منجر شوند.

کسب تجارب تاریخی و درس آموزی

یکی از نتایج مهم مطالعه «جای پای تزار»، کسب تجارب تاریخی ارزشمند برای جامعه ایران است. این کتاب به ما می آموزد که چگونه باید نسبت به جنبش ها و گروه های نوظهور، به ویژه آنهایی که از حمایت های خارجی برخوردارند، هوشیار باشیم. درک الگوهای نفوذ و بهره برداری استعماری، به جامعه کمک می کند تا در برابر دسیسه های مشابه در آینده مقاومت کند و از استقلال و تمامیت ارضی خود محافظت نماید. محسن فیض با افشای این تاریخ پنهان، به تقویت تفکر نقادانه و خودآگاهی تاریخی در میان خوانندگان کمک می کند.

به طور خلاصه، «جای پای تزار» تنها یک کتاب درباره بهائیت نیست، بلکه مطالعه ای بر روی پیامدهای مداخلات خارجی در تاریخ ایران و تأثیر آن بر جنبه های مختلف جامعه است. این اثر، هشداری است برای مراقبت از وحدت ملی، استقلال سیاسی و هویت فرهنگی در برابر هرگونه نفوذ و بهره برداری خارجی.

نتیجه گیری نهایی: رمزگشایی از جای پای تزار

کتاب «بهائی پژوهی 2 – جای پای تزار» اثر محسن فیض، اثری بی بدیل و روشنگر در زمینه شناخت ریشه های سیاسی و ماهیت واقعی فرقه بهائیت است. این کتاب با تحلیل عمیق و مستند وقایع تاریخی، به وضوح نشان می دهد که چگونه «جای پای تزار» نه تنها در سرآغاز بابیت و بهائیت، بلکه در تمامی مراحل تطور و گسترش آن قابل مشاهده است.

محسن فیض با ارجاع به منابع تاریخی مورد قبول خود بهائیان، استدلال می کند که حمایت های بی شائبه و هدفمند روسیه تزاری از سید علی محمد باب و میرزا حسینعلی نوری (بهاءالله)، نه یک اتفاق ساده، بلکه بخشی از یک استراتژی کلان برای ایجاد تفرقه، تضعیف حکومت مرکزی ایران و گسترش نفوذ استعماری در منطقه بود. ماجراهای پناهندگی بهاءالله در سفارت روسیه و سپس اعطای لقب شوالیه به عبدالبهاء توسط بریتانیا، و در نهایت روابط نزدیک بهائیت با دولت اسرائیل، همگی حلقه هایی از یک زنجیره وابستگی هستند که نشان می دهند چگونه این فرقه به ابزاری در دست قدرت های بزرگ برای پیشبرد منافع ژئوپلیتیک آنها تبدیل شده است.

اهمیت این اثر در آن است که با بهره گیری از روش شناسی دقیق و تحلیل های هوشمندانه، به خواننده کمک می کند تا فراتر از روایت های رسمی و جانبدارانه، به درکی عمیق و نقادانه از تاریخ بهائیت دست یابد. محسن فیض با این کتاب، نه تنها به ابهامات تاریخی پاسخ می دهد، بلکه الگوی تداوم وابستگی و بهره برداری از فرقه های نوظهور توسط قدرت های استعماری را نیز آشکار می سازد. این اثر، منبعی ضروری برای پژوهشگران، دانشجویان و هر فردی است که به دنبال شناخت ریشه های سیاسی و ماهیت واقعی جنبش های مذهبی در تاریخ معاصر ایران است.

دکمه بازگشت به بالا